اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

تصاویر بازیگر ناهید مسلمی 99

 ناهید مسلمی بازیگر

ناهید مسلمی از رویش‌یافتگان بازی زنده بعداز انقلاب میباشد، وی که فعالیت فن‌ای‌اش را با تیم آناهیتا اسکوئی‌ها مقدمه و با بهزاد فراهانی برای او‌لین توشه به صحنه رفت، یک کدام از شایسته ترین بازیگران زن در ده سال‌های اخیر میباشد.وی در سال‌های اخیر بارها توانمندی خویش را در عرصه هنر اکران به ثابت رسانده میباشد.

 ناهید مسلمی قبل از انقلاب

 از شغل های اساسی بازیگری مسلمی می‌قدرت به: مریم و مرداویج(بهزاد فراهانی) تهران، نمایش زنده شهر، سالن مهم؛ 1365 مده‌آ(قطب‌الدین صادقی) تهران، نمایش زنده شهر، سالن چهارسو؛ 1367 آه خواهرم مده‌آ(مسعود سمیعی) تهران، نمایش زنده شهر، سالن قشقایی؛ 1369 سیمرغ(قطب‌الدین صادقی) تهران، بازی زنده شهر، سالن اساسی؛ 1369،دختری از افق(پرویز روضه خوان‌زاده) 1376 زندان زنان(منیژه حکمت) 1379 تصفیه‌اکانت(تهمینه میلانی) 1385 میترسم، پس لاف می گویم(تهمینه میلانی) و سریال بازی: آخر بازی(بهمن زرین‌پور)1385 بیداری(بهرام گسترده پور) کانال 3؛ 1386 پرانتز گشوده(کیومرث پوراحمد)1388 اشاره نمود.

 ناهید مسلمی و همسرش

اینجانب در یک خانواده‌ای گسترده شدم که پدرم خوشبختانه بشر روشنی بود و دخترهایش را محدود نمیکرد. حال شاید نسبت به شناختی که به ما دو تا دخترش داشت بود. به خیال و خاطر همین اینجانب در به عبارتی اولِ معاش‌ام با ادبیات آشنا شدم. خیلی دلم می‌خواست حرفه علم ها انسانی و ادبیات را گزینش کنم البته با شیوه فکری که آن روزگار بابا و ما‌درها داشتند می‌گفتند در‌صورتی‌که ادبیات بخوانی تنها استاد می‌شوی. پدرم خیلی دوست داشت ما پزشک معالج شویم به خیال و خاطر همین اینجانب حرفه طبیعی خواندم البته از به عبارتی کودکی کتاب‌های صمد بهرنگی و محمود دولت‌ده و نمایشنامه و رمانهایشان را می‌خواندم خیلی به شعر عشق‌مند بودم و هنگامی وارد کالج شدم حرفه‌ام لهجه و ادبیات انگلیسی بود به دلیل آنکه پدرم خیلی به گویش عشق و علاقه‌مند بود برای همین یار و همدم با شغل های مکتب لهجه هم می‌خواندم در دانش گاه موقعیتی پیش آمد که ما یک فعالیت نمایش زنده بکنیم . دیکته و زاویه غلامحسین ساعدی را فعالیت کردیم کارگردان ما بهرام دهقان پسر جوانی بود؛ پسر اسقف اعظم کلیسای خاورمیانه که متاسفانه در طی انقلاب او‌را ترور کردند. این او‌لین فعالیت تئاتری اینجانب بود.

 ناهید مسلمی و فرزندانش

این حادثه چه سالی به‌زمین‌خورد که اولی تجربه تئاتری شما شد؟
سال 57 که پاره ای آزادی پدیدآمد و اینجانب فهمیدم که بازی زنده چقدر جالب میباشد. تا قبل از این صرفا نمایشنامه خوانده بودم بعد از آن رکن‌الدین خسروی که اینجانب به هیچ عنوان وی را نمی‌شناختم فعالیت مارا روءیت کرد و اظهار کرد درصورتی که میخواهید بیائید در اداره نمایش زنده در کلاس‌های اینجانب کمپانی فرمائید. اینجانب قبل از آن هیچ شناخت با بازی زنده نداشتم البته بخت این را داشتم که جنایت و مکافات علی رفیعی را در تالار اساسی بازی زنده شهر دیدم و همین طور مرگ یزدگرد بهرام بیضایی. زمانی به اداره نمایش زنده رفتم آقای خسروی با ما یک‌سری نشست تمرین کرد البته در آن برهه زمانی حالت در کشور‌ایران خیلی بد بود مشکلاتی پیش آمد که خسروی نتوانستند کلاس‌هایش را ادامه دهند و کلیه چیز به عبارتی جا کات شد البته اینجانب مدام مترصد نمایش زنده فعالیت کردن بودم و از‌آنجا که خیلی انسان خجالتی بودم می‌خواستم شیرجه بروم توی این مسئله خجالتم و برای همین پیرو جایی می‌گشتم که بروم نمایش زنده را ادامه بدهم و صرفا جایی که بود آناهیتا بود که آقای مصطفی اسکویی آن‌جا را می‌چرخاند.

یعنی این می‌گردد حدود سال 58؟
اینجانب سال 62 به آناهیتا رفتم سه سال آنجا بودم. آقای زنده‌حافظه مهدی فتحی معلم ذکر ما بود آقای ناصر حسینی آنجا بود، بهزاد فراهانی، بیوک میرزایی کاظم هژیر آزاد و....

از خانم‌ها بگوئید.
تنها مریم کاظمی هم کلاس اینجانب بود البته دیرین‌ترها شکوه نجم روستا و خیلی‌های دیگر بودند خانم ایدن فضاالهی.

 ناهید مسلمی و سوگل خلیق

بعد از این تجربیاتی که بدست آوردید اولی فعالیت تئاترتان با چه کسی بود؟
اینجانب صبح‌ها در هلال احمر تحت عنوان معنی کننده عمل میکردم و آنگاه ازظهرها می‌رفتم کلاس‌های آناهیتا بعداز 5 سال متوجه شدم اینجانب به هیچ عنوان اهل عمل اداری و صبح تا بعدازظهر رفتن نیستم و برای همین استعفا دادم.

شک وتردید نکردید؟
ابدا. همگی سرزنشم کردند که‌این آب باریکه را نگه‌دار بازنشستگی دارااست و برای تو خوب میباشد اما اینجانب قبول نکردم.

پس آب باریکه را جدا کردید.
آری و منصرف هم نشدم. شم می کردم که روحم به چیز دیگری احتیاج دارااست و تا شرایط کنونی هم منصرف نشدم. در آناهیتا اکرانهایتی را با زنده حافظه مصطفی اسکویی فعالیت کردیم البته هیچوقت اجرا نکردیم البته بعد از آن اولی کارم با بهزاد فراهانی بود مریم و مرداویج که در سال 65 اجرا شد.

چه نقشی داشتید؟
اینجانب خیلی نقشم زیاد بود... یه سیاهی لشکر به اندازه نوک انگشت و ابدا صحبت هم نمی‌زدم . تنها یک طبق‌هایی را حمل می‌کردیم البته پیش از اینکه مریم و مرداویج را بیان‌کنم از خانم اسکویی بایستی سخن بزنم اینجانب یک مدتی هم کلاس‌های بانو مهین اسکویی رفتم که خیلی برایم موءثر بود.

پس هر کجا که نفس تئاتری در آن دمیده می‍‌شد شما در آنجا بودید.
آری کلاس‌های وی فوق‌العاده بود و وی یک متنی را به دست گرفته بود از تالیف کننده اسپانیایی بیرو بریخو به نام ظلمت‌های سرگشتگی که قرار بود آن را اجرا کنیم. برهه زمانی مدیر علی منتظری بود که امیدوارم هر کجا می باشند زنده باشند زیرا سال‌هایی خیلی نیکی بود.

حدود چه سالی؟
سال 65. بازی زنده را وی در آن سال ها آباد کردند و خیلی از کودک‌ها استخدام اداره نمایش زنده شدند . منتظری اذن دادند که خانم اسکویی عمل را به صحنه پیروز شود. تمامی چیز فراهم بود حتی جامه‌ها اما متاسفانه خیر خانم اسکویی و خیر هیچ کدام از نوباوه‌ها به آرزویمان نرسیدیم و اذن ندادند فعالیت به روی صحنه برود.

تا شرایط کنونی دو تا افسوس درین مذاکره شنیدیم یکی‌از کلاس‌های آقای خسروی و یکی از اجرای بانو اسکویی امید‌داریم تا انتها مذاکره دیگر افسوس نشنویم.
امیدوارم ولی اینجانب فکر میکنم که خیر فقط اینجانب بلکه تمامی جامعه تئاتری در‌این 35 سال این افسوس را خواهند خورد که از خانم اسکویی هیچ کاری چشم نشد.

امیدوارم این افسوس‌ها فیض داشته باشد. افسوس موقعی قادر است منفعت داشته باشد که به فیض رسد البته افسوس پشت افسوس صرفا کدری و سیاهی در ادامه دارااست. برویم سراغ این که در معاش تئاتری شما چه چیزهایی بازدارنده بود و چه چیزهایی پیش پیروز بود؟
بعداز فعالیت بهزاد فراهانی اینکه آقای قطب‌الدین صادقی به اینجانب اعتماد کردند و در اکران مده آ یک نقش فن‌ای صحیح و حسابی به اینجانب دادند. در سال 67 که شهین علیزاده مده آ را فعالیت می کرد و اینجانب نقش دایه را بازی می کردم.

آری پوستر زیبایی هم دارااست.
آری خیلی عمل زیبایی بود آنهم در آن سال‌های دشوار که بازیگری مثل مده‌آ با خرقه بنفش روی صحنه غلت می‌زد. خبر نامه‌ها خیلی این اکران را کوبیدند..

به خیال رنگ بنفش؟
خیر فقط بنفش،بلکه مده آ با زمین علاقه بازی میکرد و این در آن سال ها به هیچ عنوان قابل قبول نبود.

پس حواس‌مان به رنگ بنفش و عشق و علاقه بازی باشد؟
توصیه آقای صادقی به اینجانب خودباوری بخشید و در واقع از آنجا معاش تئاتری اینجانب استارت شد. عمل خیلی مشقت بود و اینجانب به قولی فولاد آبدیده شدم. آراسته مده آ دایه را به زمین می‌زد و گلویش را می‌فشرد فصل‌زمستان هم بود و زیرا اولی عمل فن‌ای اینجانب بود خیلی برایم مشقت بار بود البته به عبارتی سبب شد که اینجانب تصمیم صدر صد خویش را بگیرم و به خودم بیان کنم اینجانب درین فعالیت می مانم با کل مشقتی که دارااست..

و عشقی که می‌باشد و مجموع عزتی که بعداز آن بوجود می آید... هم اکنون بعد از این همگی اولی‌ها..می خواهم از او‌لین مخالفت‌ها بشنوم. داشتید؟
خانواده ما بابا سالاری بود و خوشبختانه از آنجایی که پدرم مرد روشنی بود ابدا مخالفتی با بازی زنده نداشت. منزل ما دو طبقه بود و یک طبقه خالی داشت. بابا ما آنجا را در دست اینجانب قرار اعطا کرد و اینجانب با کودک‌های نمایش زنده آنجا تمرین داشتیم. یعنی در طول مبارزه ما به هیچ وجه بی کار نبودیم و مدام با کودک‌های بازی زنده آنجا تمرین می‌کردیم.

توشه دیگر برگردیم رمز سن و سال که می گویند خانم‌ها حساس‌ می باشند و اما اینجانب و شما به هیچ عنوان حساس نیستیم. یکسری سالگی عمل نمایش زنده آغاز کردید؟
28سالگی و هنوز هم مجرد بودم. البته پدرم به اینجانب اعتماد داشت و می‌دانست که ما فعالیت فرهنگی می کنیم. ابدا نمی‌آمد بالا ببیند ما چکار میکنیم. ما تر و تمیز تمرین می‌کردیم. کارهایی را که اذن اجرا به ما نمی‌دادند در منزل‌های عظیم‌خیس اجرا می‌کردیم . اساتید را دعوت می‌کردیم منزل‌هامان مثل خانواده اسکویی، بهزاد فراهانی، پزشک معالج صادقی و آن ها در زمینه ی کارمان لحاظ می‌دادند.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی