- چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ
در این پست برای شما دوستان عزیز جدیدترین متن و عکس برای استوری اینستاگرام آماده کردیم
متن استوری کوتاه
هزینه یک لبخند خیلی کمتر از هزینه برق میباشد
ولی خیلی طولانی تر از آن نوروروشنایی می بخشد
در حین ما
خنده ارزان وجود ندارد
خنده از ته دل!
تا بخواهی پوزخند
و زهرخند
و ریشخند.
البته یک خندهی منزه
کاش میجستی
قایمش میکردی
و به دیوار اتاقت میکوبیدی!
معدود ابراهیمی
علاقه را
بایستی از زمزمه
بارش چشمان تو
با واژه و کلمه شم سرود
و دراین
توان دریـایی تو
کشتی توفان زده را
در دل امـواج سپرد
بروید لای معاش
غلت بزنید خوشی را
ببوسید به عبارتی را که می بایست
خارج خبری وجود ندارد
در ظلمات
خیر بُعد مکان مهم میباشد
و خیر دوره
تو بگو
پشت پلک هایمان.
کجای دوره ایستادهایم؟
>∼ متن استوری ∼<
چه صحبتها که درونم نگفته میماند
خوشا به حالا شماها که شاعری بلدید
گهگاه بایستی دور خویش یک دیوار تنهایی کشید، خیر برای اینکه بقیه افراد را از خودت بدور کنی، بلکه مشاهده کنی چه کسی برای دیدنت دیوار را وخیم مینماید.
صحیح زمانی کرم ابریشم تاءمل کرد که زندگیش تموم گردیده و فشار پیله اش در حالا خفه کردنش میباشد، پیله باز شد و استارت به پرواز کرد.
رنجهای ما مثل پیله اند وجودشان برای تکامل لازم میباشد.
متن خوشگل برای استوری
علاقه برخی وقتها از درد هجران بهتر میباشد
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر میباشد
توی قر آن خواندهام… یعقوب یادم داده میباشد
دلبرت هنگامی کنارت وجود ندارد کوری بهتر میباشد
دور و اطراف اینجانب لبریز میباشد از
برگههای مچالهای که
هر یک خاطرهای
دردی
ناگفتهای دارااست
و جایش سینهی سطل کوچکیست
که مطرح ترین سنگ بردبار اینجانب میباشد
>∼ متن استوری ∼<
متن استوری شاخ
بعضاها هیچوقت گرسنه نمیمانند زیرا مدام حسرت من را میخورند
باطری گوشی اینجانب، ماندگاریاش از برخی ارتباطها بیش تر میباشد
اینجانب سه نفرم:
خودم
غرورم
اون روی سگم
انسان زمانی میمیره بدنش سرد میشه
هرکی باهام سرد شد، خودش بزنه به چاک
زیرا دیگه مرده حسابش میکنم
متن استوری بلند
براى \"واقعه خوب\" زندگى ات چشم به راه باش
هر قدر که لازم میباشد!
ابداً هر روز خودت را براى رخداد افتادنش مهیا کن و هر لحظه دنبالش بگرد!
روزى نرسد که رخداد خوبت، لابه لاى ایرادات و مسائل روزانه گم شود و دیگر هرچه بگردى پیدایش نکنى..
یا
هى بیاید پشت پنجره ى. اتاقت
هى بنشیند روى گریبان ى. پیراهنت
هى خودش را روى میز فعالیتَت برقصاند
و تو نادیده اش بگیرى!
و آنگاهها در گالری هاى جوانى ات پیرو یافتن اثرى از \"واقعه خوب\" به دیده هایت توى عکسها خیره شوى و...!
نکند که دیر شود
نکند که اندیشه کنى حادثه نمى افتد..!
زندگى مملواز حادثه هاى خوب ریز ریز میباشد
تنها بایستی نگاهشان کنى
عشق و علاقه چه میباشد؟
علاقه مگر بدون شک می بایست پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق دلداده شدن، دلداده بودن بدهد؟
گاه علاقه گم میباشد، ولی میباشد، است، زیرا وجود ندارد.
علاقه مگر چه میباشد؟ آن چه که پیداست؟
خیر، علاقه درصورتی که پیدا شد که دیگر عشق و علاقه وجود ندارد. معرفت میباشد.
عشق و علاقه از آن رو میباشد، که وجود ندارد! پیدا وجود ندارد و احساس میگردد.
میشوراند. منقلب می نماید. به رقص و شلنگ اندازی وا میدارد. میگریاند. میچزاند. میکوباند و میدواند. روانی به صحرا!
محمود دولتقریه
متن برای استوری اینستا
پیروزی یعنی آنطور که
دل خودتان میخواهد معاش نمائید.
کاری که خودتان دوستش دارید را انجام دهید.
آدمی که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید.
لباسی که خودتان میپسندید را به بدن فرمائید.
در راهی که خودتان گزینش کردید گام بردارید...
به تعبیری با تمام تاسف
«ما طولانی تر میپسندیم که خوشبخت نباشیم، البته بقیه افراد مارا خوشبخت بدانند تا این که خوشبخت باشیم، ولی دیگر افراد مارا بدبخت بدانند.
آنتونی رابینز
>∼ متن استوری ∼<
ماندن \"مرد\" میخواهد.
پشتِ هر که آمدهای و اهلی اش کردهای را دم به دقیقه خالی نکردن \"مرد\" میخواهد.
مردانگی به منطقی بودن وجود ندارد.
علاقه و عاشقی کردن \"مرد\" میخواهد.
شم امنیت \"مرد\" می خواهد.
کتف شدن برای دلتنگیهای زنی که دوستت داراست \"مرد\" میخواهد.
مردانگی به گیسوهای سپید کنار شقیقهها وجود ندارد.
مردانگی به هیچ عنوان به مرد بودن وجود ندارد!
ماندن \"مرد\" می خواهد.
ساختن \"مرد\" می خواهد.
بودن \"مرد\" می خواهد.
بدبختانه تمام روشن بختیهای کوچک و بی آلایشی عالم \"مرد\" می خواهد.
و از همین رو عمل دنیا رو به به روزی وجود ندارد!
یک روزهایی میایند
که از اعلام کردنِ «خسته شدم» هم خسته میشویم!
خاطر میگیریم که هیچکس دراین جهان
نمیتواند برای خستگی ما کاری نماید.
هیچ کس نمیتواند برای معشوقهی از دست رفتهی مان.
شناسنامهی المثنی گم گردیده یمان توی هجرت
حقوق و دستمزد دو ماه عقب افتاده مان مدرس بداخلاقی که دو ترم متواتر حالمان را می گیرد
دندانهای حاد عصب کشی نشده
و برای اینکه نوبتهای دکترمان را مدام بشرهایی با اسکناسهای بیش تر محصول خودشان کرده اند کاری نماید.
یک روزهایی میایند که از بیان کردنِ خسته شدم هم خسته میشویم!
کارایی میکنیم از آب پرتقالهای خنکی که مادر دستمان می دهد لذت ببریم
از اینکه امروز، گلهای شمعدانی گل داده اند
از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان
از نخ کردن سوزن مامان پهناور و شنیدن قربان صدقهها با زبانی شیرینش
از دیدن اینکه پدر، میانه آن افسردگی لعنتی
با گل زدن گروه گزینه عشق اش سر حال می آید ... دیگر از تشر زدن خسته میشویم و
از صدای خندهی طفلها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا این که به دست آوردن پشمکهای هم قد خودشان توی شهر بازی دیده هایمان می خندند
یک روز
از اعلام کردنِ آن همگی خسته شدم خسته میشویم!
و تلاش می کنیم حالمان را به رویدادها، عذرها و لحظههای خوب گره بزنیم
یک روز، از آن تمامی خسته بودنها خسته میشویم
و این خستگی!
چه قدر خوب میباشد...
و این خستگی، چه قدر میچسبد.
>∼ متن استوری ∼<
خیلی از ما
حتا بلد نیستیم امید کنیم
و گهگاه آرزوهایمان را هم از روی دست سایر تقلب می کنیم
نگاه میکنیم ببینیم مردم دوست دارا هستند کجا معاش نمایند؟ مردم دوست دارا هستند با چجور آدمی تزویج نمایند؟ مردم دلداده کدام ماشین میباشند؟ کدام برند کیف و کفش و خرقه است که درصورتیکه بپوشی همگی دهانشان گشوده میماند؟
خلاصه مینشینیم امیدهای مردم را درمیاوریم و میفهمیم مردم چی دوست داراهستند سپس به عبارتی چیزها را میگذاریم در لیست آرزوهایمان
آن وقت هدفمان از خریداری کردن هرچیزی تنها دراوردنِ دیده سایر میباشد
هدفمان از شغلی که میخواهیم بدست بیاوریم روشن دل کردنِ دیده حسودان میباشد
و هدفمان از ازدواجمان این میباشد هرکس معاشمان را روئت کرد دلش بخواهد جای ما باشد!
اما راستش ما با امیدهایی که کالا خودمان وجود ندارد هیچ گاه رنگ بهروزی را نخواهیم روئت کرد
شاید در مقابل این کلیه جانی که داریم میکَنیم برنده شویم حسرتِ دیگر افراد را بخریم، البته معاشای که دیده مردم دنبالش باشد به دهن انسان طعم نمینماید که!
اینجانب میپندارم کاش هرمورد امیدهای خودمان را داشتیم و پیِ دلِ خودمان میرفتیم
زمانی امیدهای یکدیگر را میدزدیم، خوشحالیِ وصال به آرزوهایمان توشهِ دلِ آنهایی میگردد که آن امید را دارا هستند و بهش نرسیدهاند
این یعنی شعفای که یک وَرَش حزن میباشد
اینجانب دوست دارم دنبالِ دلِ خودم بروم و برای امیدهای خودم معاشام را خرج کنم
اینجانب دلم شعفای می خواهد که همگیوَرَش شعف ست
با امیدهایی که جنسِ خویشِ خویشِ خودم میباشد
چنانچه...
دوره و مکان در چنگ ما بود
دهه پیش از گردباد نوح عاشقت میشدم!
و تو میتوانستی تا قیامت برایم ناز کنی.
یک صد سال
به حمد چشمانت میسپری شد
و سی هزار سال
صرف ثنا تنت
و نو
در آخر قدمت به دلت خط مش مییافتم.
آندره مارلو
تا هم اکنون شدهاست سخن هایت با یک نفر کلیه نداشته باشد؟ تا هم اکنون شدهاست نفهمی دوره با چه سرعتی قبل؟ و تا اکنون شدهاست با یک نفر تنها بعداز یک سری واژه صحبت زدن خسته شوی و دیگر دلت نخواهد به صحبت زدن ادامه دهی؟ دست خویش بشر وجود ندارد!
برخیها تعجب آور به دل مینشینند، به هیچ وجه دل ات جذب دل اش میگردد.. رفیق دل اش می گردد! به عقیدهی اینجانب هرگاه صحبت هایت
با آن یک نفر کلیه نداشت.. و آفتاب طلوع کرد و شما هنوز مشتاق به صحبت زدن بودید.. شما فراموش نشدنیترین بشرهای معاش هم میباشید
محسن دعاوی
دربینِ این رفتنها
نماندنها
بد قولیها
و بی وفایی ها...
بایستی باشد
هر کس هوای دلت را داشته باشد
یک یاور برای شنیدن کلام هایت
برای بخیر کردن شب هایت، روزهایت
برای وقتهایی که دلت آغوشی بی منت میخواهد
و بودنِ \" تو \" دراین در بین تعجب آور دلچسب میباشد جانم
فصل بهار بسته به رنگ درختان میباشد، یا این که حضور تو؟
یعنی همین که اسفند پا پس بکشد و فروددین ماه رسد، فصل بهار میگردد؟ حتی درحالتی که تو نباشی؟ همین که درختی شکوفه بزند، یعنی فصل بهار گردیده؟ حتی در حالتی که خبری از لبان شکفته به لبخند تو نباشد؟
فصل بهار گرم میباشد؟ بشاش میباشد؟ سبز میباشد؟
حتی هنگامی خبری از گرمی دستان تو وجود ندارد...؟
اینجانب که شم میکنم هوای این کرهی خاکی. خیلی وقت میباشد در یک فصل خلاصه گردیده یک فصل سرد، که بدین آسانیها به فصل بهار نمیرسد.
اگه لحاظ اینجانب رو بخوای، دلتنگی یه نوع بیماریه.
مثل سرطان، که خوشخیم و بدخیم داره؛ که اگه کاری براش نکنی از پا درت میاره.
هر که میگه دلش برات تنگ گردیده و برای دیدنت کاری نمیکنه، یا این که داره لاف میگه.
یا این که معنا دلتنگی رو نمیدونه!
کسی نمیتواند به طبیعت بگوید چرا فصل زمستان شدی؟
چرا فصلپاییز نماندی؟
کسی نمیتواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟
یا این که به هیچ وجهً چرا آمدی که آب بشوی؟
کسی نمیتواند به زمین اعتراض نماید که چرا انقدر سرد میشوی...
کسی نمیتواند به فصل پاییز بگوید که چرا دلگیری؟
چرا برگها را حرام می کنی؟
چرا زرد رنگ میشوی؟
چرا اخم میکنی؟
چرا اشک میریزی؟
کسی به فصل تابستان نمیگوید که چرا انقدر گرمی؟
کسی نمیپرسد که بارانت کو؟
از همگی مهمخیس فصل بهار که همگیچیز تمام میباشد و هیچکس به فصل بهار نمیگوید که تا شرایط کنونی کجا بودی؟
و کسی نمیگوید چرا مدام نمیمانی؟
هیچکس از فصل تابستان توقع برف ندارد و
هیچکس از فصل زمستان توقعِ گرمای فصل تابستان و کولر آبی رنگ ندارد.
به عبارتیقدر که طبیعت حق دارااست مدام فصل بهار نباشد انسان هم حق دارااست انسان حق داراست
یکوقتهایی فصل زمستان باشد
حق داراست یکوقتهایی سرد باشد | یکوقتهایی دلگیر و گریان باشد |
یکوقتهایی به نحوهِ خفه کنندهای گرم باشد...
گذرِ فصلها طبیعت انسان میباشد
انسان مدام فصل بهار وجود ندارد
آفریدگار نصیبتان نماید، بشرهایی را که درحال حاضر خوبشان پیوند خورده به ثانیهها و قبلی را در روز قبل خاک کرده اند و آینده را به فردا واگذاشته اند. به عبارتیهایی که حزن هایشان را تبادل نمیکنند، لبخندشان را به چشمانتان گره می زنند و دوشادوش معاش به رویاهایتان گواهی واقعیت می زنند. خنده هایشان به ناراحتی هایتان پر و بال پرواز میدهند. ردپایشان را که دنبال فرمایید به اکنون خوب بچگی می سید.
شاید بودنشان به دیده نیاید، البته نبودشان
امان از نبودشان
معبود نصیبتان نکند
خار خندید و به گل اظهار کرد: یبگشسنبکسیبمک
و جوابی نشنید
خار رنجید، البته هیچ نگفت
ساعتی یکسری سپری شد
گل چه خوشگل گردیده بود
دست بی رحمی نزدیک امد
گل سراسیمه ز. وحشت
افسرد
لیک ان خار در ان دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل از صمیم قلب به وی اظهار کرد: یبگشسنبکسیبمک
گل در شرایطی که خار نداشت
دل چنانچه بی حزن بود
در صورتیکه از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
معاش عشق و علاقه اسارت قهر و اشتی
کلیه بی مفهوم بود
>∼ متن استوری ∼<
بهت میگم میدونی خوشگلترین عکسی که ازت دیدم، کدومه؟
میگی کدومه؟ نشونم بده!
آنگاه لابد منتظری یکیاز اون پرترههای جذابت که عکاس ازت گرفته رو برات بفرستم!
اما اینجانب اولی سلفی ِ تار و ظلمات که باهم گرفتیم و میفرستم برات و میگم این خوشگلترین عکسته!
ببین لبخندتو!
بهم میگی عه اینجانب تاحالا تو این عکس صرفا حواسم به تو بود!
ندیده بودم خودمو!
حال تو خودت اصن اعتنا کردی لبخندت تو همین سلفیه خوشگلترین لبخندِ زندگیته؟
منم جوابتو این شکلی میدم:
همونجور که یه سلفی تار دونفره میارزه به صدتا عکس تکی هنری خوشگل، کنار تو بودن حتا تو حالت بد، میارزه به تمامی چیو داشتن، البته فارغ ازِ تو بودن
اینجانب خیلی وقته از زندگیم هیچی نمیخوام
جز تویی که همگی چیز منی
متن استوری پسرم
متن استوری پسرونه
متن استوری پدر
متن درباره ی استوری
ی متن خفن برای استوری
ی متن خوب واسه استوری
ی متن غمگین برای استوری
متن استوری برای عشقم
متن استوری برای داداش