دانلود کتاب خرده جنایتهای زناشوهری نوشته اریک امانوئل اشمیت Pdf
آپارتمان تاریک است صدای قفل و کلید می آید. در باز می شود و از لای در سایه دو نفر از ورای روشنایی قرمز رنگ راهرو به چشم می خورد. زن وارد اتاق می شود ، مرد با چشمانی در دست ، کمی عقب تر در درگاه باقی می ماند ... انگار تردید دارد که داخل شود. الیزا به طرف پریز می دود ، با عجله تمام چراغ ها را یکی پس از دیگری روشن می کند ب صبرانه می خواهد هر چه زودتر همه جا دیده شود. وقتی همه جا روشن شد درست مثل اینکه دکور نمایشی آماده کرده باشد ، دست هایش را باز می کند و آپارتمان را نشان می دهد. الیزا : خوب ؟ مرد سرش را به علامت نفی تکان می دهد . زن نگران اصرار می کند... الیزا : چرا ! عجله نکن. فکرت را متمرکز کن.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است