معنی کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی که در سر مغز و عقل دارد به دیگران کرم و نیکی می کند، زیرا آنان که جاهل و بی مغز هستند بدون همّت و تلاشند.
معنی متمکن در فارسی یازدهم
مترادف: توانگر- ثروتمند- دولتمند- غنی- متمول - ثابت- جای گزین- جای گیر- مقیم- دارای امکان- توانا- قادرمتضاد: مفلس- ندارمعنی: توانگر- توانا- توانمند
معنی گزاف کاری در فارسی
زیادهروی - مبالغه - افراط
مثل گندم نمای جو فروش مباش یعنی چه؟
دو رویی و ریاکاری